با توجه به اینکه امام خمینی (ره) دارای یک شخصیت چند بعدی میباشند و به اقرار بزرگان دین، ایشان در زمان خود متبحرترین فقیه و از سرآمدان روزگار خود در زمینهی فلسفه و عرفان بودهاند لذا عدهای اصرار دارند انقلاب اسلامی را بر آمده از حکمت متعالیه ملاصدرا بدانند. مهمترین دلیل ایشان این است که امام خمینی (ره) که رهبری انقلاب را بر عهده داشته، مدرس حکمت متعالیه و باورمند به این فلسفه بوده است. اینان برای اثبات مدعای خود به یکی دو مساله از حکمت متعالیه که ظاهرا پیوندی با انقلابی گری دارد استناد کرده و سند هویت انقلاب را به نام فلسفه و عرفان ملاصدرا صادر می کنند. اما آیا واقعا چنین است و فی المثل اگر ملاصدرا فلسفه خود را در چارچوب کتاب اسفار و دیگر آثار فلسفیاش ارائه نداده بود، دیگر امکانی برای ظهور و بروز انقلاب اسلامی در تقابل با رژیم ضد دین، فاسد و وابسته به کفر و استکبار جهانی پهلوی نبود؟
جناب آقای دکتر عباسی پس از آنکه به نظرات فلاسفه میتازند و به ضرس قاطع فلسفه (حکمت متعالیه) و عرفان را رد کرده و حتی آیتالله جوادی آملی (که امروز پرچمدار فلسفه میباشند) را به بی کفایتی محکوم کرده و ایشان را دعوت به مناظره میکنند و میگویند: "آقای جوادی آملی صبح تا شب در حال ارائه تفسیر موضوعی با فرمت و فرمول اندیشه صدرایی میباشد، یک نفر بفرماید این حجم چند صد هزار دقیقهای برنامههای تلویزیونی آقای جوادی آملی چه اثری در جامعه داشته است؟" و مدعی هستند چون فلسفه زادهی فکر بشر میباشد توانایی حل مسائل را ندارد و مثال میآورند که "همانهایی که ادعا میکنند انقلاب ما انقلاب صدرایی (فلسفی) بوده توانایی ارائهی یک نظریهی مستقل در زمینهی طرح تحول اقتصادی را ندارند" و یا میگویند: "شما بدایه و نهایه رو که اثر مرحوم علامه طباطبایی است را ببینید، اگر شما سرتاسر آن را بخوانید به ایمانتان اضافه نمیشود؟" [1]، برای اینکه امام خمینی (ره) را از این مسئله (صدرایی بودن تفکر انقلابی ایشان) بریء نمایند مدعی هستند که امام فیلسوف صدرایی نبوده است بلکه از فلسفهی صدرایی عبور کرده و به حکمت حضور رسیدهاند [2]. و مدعی هستند انقلاب اسلامی یک انقلاب صدرایی نیست بلکه یک انقلاب حکمت حضوری است [1].
به نظر میرسد رد فلسفه از طرف جناب دکتر عباسی فقط از این حیث است که فلاسفه نتوانستهاند مدل مناسبی برای زندگی اجتماعی ارائه دهند [1]. لذا ایشان برای تبرّی دادن امام و حرکت انقلابی ایشان (به زعم خودشان) پس از جستجوی فراوان در آثار امام به جملهی معروف امام که "عالم محضر خداست در محضر خدا گناه نکنید" رسیدهاند و این جملهی امام را مبنای تفکر و انقلاب ایشان فرض کردهاند و مدعی شدهاند که امام مبدع یک نظریهی جدید تحت عنوان حکمت حضور میباشند [2].
با بررسی بیشتر به این نتیجه میرسیم که اولاً خود امام چنین ادعایی که من فیلسوف صدرایی نیستم بلکه از فلسفهی صدرایی عبور کرده و به حکمت حضور رسیدهام را نداشتهاند و ثانیاً ایشان یک نظریهی مستقل تحت عنوان حکمت حضور (با در نظر داشتن تمام الزاماتی که یک نظریه باید داشته باشد) را ارائه ندادهاند، ادعاهایی که دکتر عباسی مدعی آن هستند [2].
در این نظریه (از طرف آقای دکتر عباسی) تنها حرفی که ارائه شده این است که "در محضر خدا تقوا پیشه کنید [2]" این حرف کاملاً صحیح و مقبول است ولی آیا با گناه نکردن و تقوا پیشه کردن میتوان یک انقلاب به آن عظمت راه انداخت؟
لذا به نظر میرسد این ادعای جناب دکتر عباسی ناشی از عدم آشنایی ایشان با مقولاتی نظیر فلسفه، عرفان، فقه و خط مشیء و طرز تفکر مرحوم امام خمینی (ره) میباشد و با اینکه تا حدودی متوجه اشتباه بودن فلسفه شدهاند ولی از داشتن درکی عمیق و علمی نسبت به دین محروم هستند و به جای اینکه سعی در شناخت صحیح دین داشته باشند تلاش میکنند با فکر محدود بشری خود مسائل را رفق و فتق نموده و تلاش میکنند (به زعم خود) وجههی امام را از لوث طرز تفکر فیلسوفانه تطهیر نمایند، در صورتیکه همانگونه که ذکر شد تفکر انقلابی امام خمینی (ره) نه نشأت گرفته از بافتههای ذهن ملاصدرا و ابن عربی، که ناشی از فقه شیعی ایشان است که به قول فوکویاما دارای دو بال قرمز و سبز است!
مراجع
- سخنرانی دکتر عباسی پیرامون فلسفه درسال ۸۹
- حضور در اندیشهی امام، مطهره مطیعی، 1394 و جلسات 238، 244 و 245 سخنرانی دکتر عباسی با موضوع حضور
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
نفد،
،
:: برچسبها:
نقد ,
دکتر حسن عباسی ,
انقلاب اسلامی ,
امام خمینی,